دارم امید عاطفتی از جناب دوست...

ساخت وبلاگ
غزل شماره 59

فال

دارم امید عاطفتی از جناب دوست
کردم جنایتی و امیدم به عفو اوست


دانم که بگذرد ز سر جرم من که او
گر چه پریوش است ولیکن فرشته خوست


چندان گریستیم که هر کس که برگذشت
در اشک ما چو دید روان گفت کاین چه جوست


هیچ است آن دهان و نبینم از او نشان
موی است آن میان و ندانم که آن چه موست


دارم عجب ز نقش خیالش که چون نرفت
از دیده‌ام که دم به دمش کار شست و شوست


بی گفت و گوی زلف تو دل را همی‌کشد
با زلف دلکش تو که را روی گفت و گوست


عمریست تا ز زلف تو بویی شنیده‌ام
زان بوی در مشام دل من هنوز بوست


حافظ بد است حال پریشان تو ولی
بر بوی زلف یار پریشانیت نکوست
 

التماس دعا

فال گاه گاه...
ما را در سایت فال گاه گاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : one-eyed-man بازدید : 139 تاريخ : چهارشنبه 17 بهمن 1397 ساعت: 20:13