شیخنا...

ساخت وبلاگ
کاملا اتفاقی اتفاق افتاد این آشنایی...

در یکی دو ماه گذشته.

 

سلام

خوشبختانه از جهت آشنایی

و متاسفانه بابت عدم آشنایی پیش از این

با اشعار شیخ بهایی

--

البته هنوز به قدری که مطلوب در آن زمان بود به اشعار ورود نکردم

ولی یکی دوتا از اشعار را دیدم و توصیه میکنم که رجوع داشته باشیم.

--

و میشه گفت، اینکه فلان شاعر را میشناسیم و اشعارش را گاهاً بلدیم صرفاً بدلیل کیفیت اشعار نبوده است.

دلایلش را نمیدانم ولی بعضی ها را خدا معروف میکند... مثل حضرت حافظ

ولی برخی را ما خودمان بی دلیل پا پی میشویم و به اصرار ما شاید معروف می شوند. در تمامی عرصه ها این موضوع مطرح است لیکن در اینجا منظور همان نظم و نثر غیر فاخر معروف است.

--

علی ای حال در اینجا شعری از شیخ بهایی را خواهم آورد

البته جستجوی زیادی در اشعار نکردم و برای نمونه و جهت آشنایی اینجا میآورم

از شیخنا... »

شیخ بهایی
دیوان اشعار
غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲

آتش به جانم افکند، شوق لقای دلدار
از دست رفت صبرم، ای ناقه! پای بردار


ای ساربان، ! خدا را؛ پیوسته متصل ساز
ایوار را به شبگیر، شبگیر را به ایوار


در کیش عشقبازان، راحت روا نباشد
ای دیده! اشک می‌ریز، ای سینه! باش افگار


هر سنگ و خار این راه، سنجاب دان و قاقم
راه زیارت است این، نه راه گشت بازار


با زائران محرم، شرط است آنکه باشد
غسل زیارت ما، از اشک چشم خونبار


ما عاشقان مستیم، سر را ز پا ندانیم
این نکته‌ها بگیرید، بر مردمان هشیار


در راه عشق اگر سر، بر جای پا نهادیم
بر ما مگیر نکته، ما را ز دست مگذار


در فال ما نیاید جز عاشقی و مستی
در کار ما بهائی کرد استخاره صد بار
 
موفق باشید

یا علی

 

فال گاه گاه...
ما را در سایت فال گاه گاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : one-eyed-man بازدید : 136 تاريخ : چهارشنبه 17 بهمن 1397 ساعت: 20:13